
اومدی خونهی من، دیدی چهها شد؟
معجزهها شد، دیدی چهها شد
پردهها آبی شدن و پنجره وا شد
در و دیوار حیاط خونهی من
ناگهان غرق گل اقاقیا شد
روی میز گلدون شیشهای ِ خالی
پر ساقههای نرگس ِ طلا شد
قفس همیشه بیپرندهی من
بیپرنده پر آواز و صدا شد
به بهار نیست به خزون نیست
بسته به این و به اون نیست
به تو بسته، به تو تنها
همه رنگوبوی دنیا
نه به گریههای ابر و نه به خندههای آفتاب
تا نباشی تو نمیاد هوس گل به لب آب
ساز بیحوصلهی من کنج دیوار
خود بهخود زخمه زد و نغمهسرا شد
ماهی ِ عید ِ گذشته از ته تنگ
بال سرخوشی زد و مرغ هوا شد
من که عاشقترم از ماهی و مهتاب
من که دلنازکترم از شیشه و آب
تو ببین با دیدن تو این دل من
به چه محشر غریبه مبتلا شد
اومدی خونهی من، دیدی چهها شد؟
معجزهها شد، دیدی چهها شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر