۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

ای دلبر عیارم


یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمی​دارم

زیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارم

جان من و جان تـو گویی که یکی بوده​ست

سوگند بـدین یک جان کز غیر تو بیزارم

رفتم بر درویشی گفــتا که خــدا یارت

گویی ز دعای او شد چون تو شهی یارم

گـــرد دل من جـانـا دزدیـده همی​گردی

دانم که چه می جویی ای دلبـــر عیارم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

وقتی شکست می خوریم ، احساس پوچی ، جدایی و سر شکستگی تمام وجودمان را در بر می گیرد و ذهن ما با افکار سیاه و گناه آلود پر می شود .وزمانی هم ، که خود را به خاطر شکست هایمان مجازات می کنیم واحساس گناه می کنیم ممکن است در چرخه ای از یاس ونومیدی گرفتار شویم که وضوح و روشنی دیدمان را از ما بگیرد و دیگر نتوانیم موقعیت هایی را که با آنها مواجه می شویم ، بدرستی ببینیم .

احساس گناه یکی از مخرب ترین احساساتی است که ممکن است به آن دچار شویم .

وقتی ما در مورد کسی که کار خطایی کرده ،احساس بدی پیدا می کنیم ناخودآگاه اعمالی را بروز می دهیم که گناه آلود هستند . در این موارد تنها ابزاری که می تواند به ما کمک کند تا ذهن خود را از افکار سیاه و منفی پاک کنیم ، بخشش است .هدف از بخشش خود ودیگران ، اصلاح ذهن است .

وقتی که فرد دیگر وخودمان را می بخشیم ، قادر می شویم افکار مهاجم و گناه آلود را رها کنیم وذهن را به وضعیت طبیعی و عشق ورزی خود باز گردانیم . به این ترتیب رنج کشیدن بر طرف می شود و جسم هماهنگ با ذهن ،درد و بیماری را ناپدید می کند . اینجاست که واقعیت وجود آشکار می شود واقعیتی که نشان می دهد جسم معبدیست مقدس برای زندگی بر روی این کره ی خاکی . وابزار زیبایی که در صورت برخورداری از شرایط مناسب ، قادر به درمان خود می باشد .